همواره شنیدهایم که خانواده هستهی مرکزی هر جامعه است». در قوانین و همچنینعرف جامعهی ما، جایگاه ویژهای برای خانواده تعریف شده است و بهعنوان یک امرمقدس هیچگاه کسی حق ندارد به حریم امن آن تعدی کند. راهحل بسیاری از مشکلات ومسائل جایی در خانواده دارد و معمولاً کسی دوست ندارد در امور خانوادگی دیگراندخالت کند. این موضوع زمانی بیشتر جلوه میکند که حتی دولت هم حق ورود به مسائلخانوادگی، مگر در زمانهای خیلی حاد، را به خود نمیدهد.
در ایران همواره با دولتهای کمکار طرف بودهایم. این امر تنها مخصوص بهدوران پس از انقلاب اسلامی نیست، سابقهای طولانی دارد. همواره دولتها از وظایف اصلیشانشانه خالی کردهاند. در هیاهوی جدال بر سر مدارس غیردولتی این موضوع بهوضوح قابلمشاهدهاست؛ دولتی که موظف بوده است بر طبق قانون اساسی، آموزش رایگان برای همهی مردمفراهم کند، از زیر بار آن شانه خالی میکند و آن را به دوش دیگر بازیگران میاندازدکه شاید خیلی برایشان تربیت» مسئله نباشد و تنها برای کسب سود وارد این عرصهشوند.
هرچه دولت حضورش را کمرنگتر میکند، از سوی دیگر خانواده مدام نقشش بیشتر وبیشتر میشود. خانواده باید از ابتدای تولد کودک تمام آنچه برای رشد نیاز دارد راتا دوران جوانی فراهم کند و به انتظار بنشیند که فرزندشان نهایتاً در سیسالگیمستقل شود.
در شرایطی که والدین همهی مقدمات رشد و شکوفایی فرزند را فراهم میکنند ودولت کوچکترین نقشی در این امر به عهده نمیگیرد، لذا والدین خود را صاحبان اصلیفرزندانشان به شمار میآورند؛ به خود اجازه میدهند در همهی امورات فرزندانشاندخالت کنند، آنها را سرزنش کنند، از حقوقی که هر فردی میتواند در حالت عادی صاحبآن باشد محروم کنند و درنهایت نفس او را برای ادامه حیات بگیرند. یک دلیل اصلیوجود دارد؛ پدر و مادر تمام زندگیشان را برای فرزندشان گذاشتهاند و حالا برایشانسخت است که ثمرهاش را آنگونه که خود دوست میدارند، نبینند.
در این خلال اما، عوامل مؤثر و سهیم دیگر در امر تربیت و مسائلی همچون اختلافنسلی، میتواند بحرانی در نهاد خانواده ایجاد کند که لرزههایش سالها بعد احساس میشود.
زمانی که والدین، فرزندانشان را جزوی از اموالشان بهحساب میآورند چراکهزحمتشان را کشیدهاند»، هیچ حقی برای کودکانشان قائل نیستند. هر جور که بخواهندبا آنها برخورد میکنند و هر جور که دوست داشته باشند آنها را تربیت میکنند.برایشان مهم نیست که کودکشان میتواند والیبالیست خوبی باشد، آنها تنها به داشتنیک دکتر متخصص خانوادگی فکر میکنند. در قوانین و عرف هیچ جایی برای دفاع از حقوقکودک زمانی که اینچنین حقشان ضایع میشود، وجود ندارد. سکوت آخرین وسیلهای استکه دولت با انجامش از دخالت در امور خانواده اجتناب میکند.
نمونهی دیگر از این باور اما در شبکههای اجتماعی در حال گسترش است. سایتمعتبر آمریکایی common sensemedia که درزمینهیردهبندی محصولات رسانهای، رشد آموزش دیجیتال و شهروندی دیجیتال فعالیت میکند،در توصیههای خود به والدین اکیداً ذکر میکند که هیچ مشخصاتی از فرزندتان تا سن10 سالگی نباید در شبکههای اجتماعی منتشر بشود. در ایران اما نمونههایی از حضورفعال کودکان در شبکهی اجتماعی اینستاگرام نشاندهندهی تضییع حقوق کودکان است.
بهعنوانمثال امیرعباس رجبیان» که به کچلیک» معروف است، در روزهای اخیرموزیک ویدئویی از خود منتشر کرده است که در آن از ایده آل هایش برای آیندهی زندگیخود میگوید. بهاحتمالزیاد خود این کودک نیز خیلی متوجه نمیشود در حال بازتولیدو ترویج چه مفاهیم و چه مدلی از سبک زندگی است، اما خانوادهاش این حق را برای خودقائل هستند که اجازه دهند فرزندشان از محمدرضا گار» شدنش بگوید و تمام آمال خودرا در پول درآوردن تعریف کند. تمام پستهای صفحهی رجبیان اشارهای به محمدرضاگار دارد و در فیلمهایش علاقه و هدفش را بازیگر شدن معرفی میکند. این درشرایطی است اساساً این سن، سن مناسبی برای هدفگذاری در زندگی نبوده و کودک بایددر تعامل با جهان بیرونی و کسب تجربیات، دانش و مهارت به انتخاب مسیر خود اقدامکند.
نمونهی دیگر آرات حسینی» است. آرات متولد سال 92 است و فی الحال نهایتاً هفتسال دارد. او از سنین کودکی با هدایت و مربیگری پدرش به بدنسازی و ورزشهای سختروی آورده و تمام فکر و ذکرش شکاندن رکوردهای مختلف است. آرات برای رسیدن به رکوردهایجدید استرس زیادی دارد و با گریه کردن برای رسیدن به آنها تلاش میکند. بسیارعجیب است که پدری اینگونه مسیری را برای رسیدن به موفقیت برای پسرش انتخاب کند کهتماماً استرس و ناراحتی است.
در نمونههای دیگر اما به حضور کودکان بهعنوان مدل لباسهای نه، قرارگرفتن در قامت یک استنداپ کمدین، خواننده بودن و فردی که فعالیتهای روزانه با پدریا مادرش را بهخوبی انجام میدهد و بچهی خوبی است، میتوان اشاره کرد.
پدران و مادران این حق را برای خود قائل هستند تا با تصورات و نگاههای قالبیو بدون هیچگونه انعطافی برای فرزندانشان آینده سازی و آنها را مجبور به انجام فعالیتهاییکنند. اینگونه بروز و ظهور کودکان در شبکههای اجتماعی اساساً حق آزادی را ازکودکان سلب میکند. کودکان که در سنین ابتدایی، حداقل تا 7 سالگی، تمام زندگیشانپدر و مادرشان هستند، توانایی انتخاب مسیر جداگانه نداشته و تصور میکنند آنچهاولیایشان به آنها میگوید تنها مسیر درستی است که میشود در پیش گرفت. اساساًقدرت تمیز خوب از بد و جداسازی آنها برای کودکان تا سن 7 سالگی دشوار است و تقلیدکردن عنصر مهمی برای انتخاب رفتارهای آنها است.
هر فردی در هر سنی از زندگیاش، آنچنانی که ویگوتسکی تعریف میکند، در منطقهتقریبی رشد» به سر میبرد. رسیدن افراد به رشد واقعی مستم ارتباط و کنش گری بامحیط بیرونی و همچنین کسب مهارتها و دانش کافی است. برای کودکان طی کردن راه درمنطقه تقریبی رشد و رسیدن به رشد واقعی بیش از بزرگسالان اهمیت دارد. در اینفرآیند اگر تعاملات و کنشگریها سازنده نباشد یا برخلاف طبیعت و استعداد انسان شکلبگیرد، احتمالاً فرآیند تربیت با اختلالاتی مواجه میشود که شکوفایی افراد را دچارمشکل میکند.
دولت و مجلسی که سالهاست بر سر تصویب لایحه حمایت از حقوق کودکان، ماندهاندو اقدام مؤثری نمیکنند، طبعاً قوانینی برای جلوگیری از تضییع اینچنینی حق کودکانندارند. هیچکس نمیتواند به خانوادههای کودکانی که امروز از این طریق قربانی میشوندحرفی بزند.
برای حل این مسئله اما روی آوردن به برنامههای آموزشی و آگاهی بخشی در اینزمینه تنها میتواند بهعنوان قرص مسکن کارآمد باشد. تا زمانی که فرآیند تربیتآزادانه و فعالانه، کودکان را در مسیر انتخاب زندگیشان هدایت نکند و قوانین برایدفاع از حقوق کودکان در برابر هرگونه سوءاستفادهای تدوین نشود و دولت امکانات ووسایل پیشرفت و رشد کودکان تا رسیدن به استقلال را فراهم نکند، همواره شاهد تضییعحقوق کودکان در انواع مختلف آن از سوی خانوادهها خواهیم بود.
«منطقۀ پرواز ممنوع» مسئلهمحور است
کودکان ,آنها ,میکند ,خانواده ,کند ,حق ,است که ,را برای ,رسیدن به ,در این ,کودکان در
درباره این سایت